سلام
نویسنده: آرمیتا(جمعه 85/9/17 ساعت 3:55 عصر)
دوستان سلام.
امیدوارم تونسته باشم وبلاگ خوبی ساخته باشم .
البته اگه جای خیلی چیزها در وبلاگم خالیه خوشحال می شم بگید
بی گناه
نویسنده: آرمیتا(پنج شنبه 85/9/16 ساعت 6:27 عصر)
دل سپرده به جاده بی گناه است .
سهم او از قاب پنجره های ترک خورده
تا ابد منتظر بودن و تسلیم نشدن است.
ای مسافر ترانه ای شو و بر نگاهش ببار.
چون دل سپرده به جاده
هنوز هم منتظر طلوع آفتاب شرقی چشمانت است.
چه زیباست
نویسنده: آرمیتا(پنج شنبه 85/9/16 ساعت 6:17 عصر)
چه زیباست بوسه از تو
هرگز این بوسه را سهم دیگری نکن
بی تو تنهام
نویسنده: آرمیتا(پنج شنبه 85/9/16 ساعت 6:9 عصر)
نفسهایم بی تو بو ی خاکستر سیگار پیرمردی را می دهد
که به جوانی از دست رفته اش می اندیشد
اما نه انگار !در نبودت پیرتر از پیرمردی شده ام
که در زیر سایه عصایش نشسته و با خدایش حرفها دارد.
کاش وقتی
نویسنده: آرمیتا(پنج شنبه 85/9/16 ساعت 5:52 عصر)
کاش وقتی به او می اندیشیدم
قطرات اشک می گذاشت
تا او را در عالم خیالم خوب نظاره کنم.
کاش زبانم و دلم یاری ام می دادند
تا با تکرار نام او آتش وجودم را برای لحظاتی خاموش کنم
و حتی اگر شده برای لحظه ای به آرامش برسم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ